بنیاد و دال کانونی نظامواره فکری انقلاب اسلامی، مسئله مهم «فرهنگ» است تا بدان جا که در مضمون و بروندادهای بیرونی و ملموس انقلاب این جستار شکلدهنده بنیادین کنشگریها بوده است. آشکار است نظام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی که جمهوری اسلامی است باید در پرگاره بنیادهای فرهنگی معرفت اسلامی گام برداشته و به سخن دیگر، مفهومسازی، سیاستگذاری، برنامهریزی، ساختارسازی و کنش نماید. ریختوارههای کلان و خردساختارهای گوناگون باید در منظومه کلانفرهنگ آرمانی برآمده از گفتمان انقلاب اسلامی حرکت نمایند و البته بتوانند به آهستگی و با بهره بردن از همه ابزارهای مستقیم و غیرمستقیم خویش به بازتولید و بازآفرینی کلانپنداره فرهنگی معرفتی شیعه انقلابی و خردهفرهنگهای کاربردی نظام اجتماعی و زیستی بپردازند.
گاه توجه به مبانی نظری مبنای کلان فرهنگی موجب میشود که پهنههای عمومی و مصرفی گستره فرهنگ از توجه و دقت بایسته برخوردار نباشند. حال آنکه در جریان جاری زندگی اجتماعی همین سویههای عمومی و اشتراکی فرهنگ و بهتبع آن خردهفرهنگهای حاصل دارای اهمیت خواهند شد. در واقع الگو یا پنداره کلان فرهنگی یا همان معنای فرهنگی انقلاب اسلامی زمانی کارا و کارساز واقع خواهد شد که به فرهنگ عمومی تبدیل شده و فراوریهای ثانویه نسبت به آن شکل گیرد.
آشکارا با برپایی نظاموارههایی چون شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای فرهنگ عمومی کشور این رویکرد مورد توجه بوده است. ولی به نظر میرسد در درازنای سالهای گذشته این فرایند با کاستیهایی روبهرو شده است. فرهنگ عمومی به معنای همان بنپارههای فرهنگ غالب است که از سوی کلیت جامعه مورد پذیرش واقع شده و به منش و رفتارهای همگانی بدل گشته است. اهمیت فرهنگ عمومی تا بدان جاست که روز تصویب آییننامه شورای فرهنگ عمومی کشور را به این نام برگزیدهاند.
فرهنگ عمومی باید بتواند دادههای مورد نیاز نسبت به انگاره کلان و حاکمیتی نظام سیاسی را به شکلی بایسته در میان عموم جامعه هماهنگ با نقشها و وظایف ایشان توزیع نماید. در گام بعد نیاز است این دادهها مبنای شکلگیری ذهنیت و احساسات جامعه نسبت به مقولات جاری آن نظام اجتماعی گردد به گونهای که گرایش عمومی و کلی آن جامعه در پرگاره و متناسب با فرهنگ غالب باشد. در سومین گام نیز مجموعه این دادهها و گرایشها باید بتواند رفتار جامعه را هماهنگ با پنداره کانونی تنظیم نماید. هر گونه اخلال در این فرایند و یا قطع پیوستگی با دال مرکزی فرهنگی، منجر به کاهش تأثیر یا حتی تأثیرات وارونه نسبت به اهداف نخستین خواهد شد.
به طور خلاصه فرهنگ عمومی نسخه اجرایی، ساختیافته، عملیاتی و ملموس پنداره انتزاعی فرهنگ مبدأ خواهد بود. پس آشکار است فرهنگ عمومی با چنین اهمیتی نیازمند برنامهریزی، پایش، پالایش و حتی اصلاح خواهد بود. یکی از اشتباههای رایج در جامعه روشنفکری ایران این است که با مشاهده یک گستره رفتاری یا منش موجود در جامعه که شاید با مبانی معنایی فرهنگ انقلاب در تناقض است آن را نشان از ضعف فرهنگ مبدأ در نظر میگیرند، در صورتی که اتفاقاً چالش در بازتولید و فراوری فرهنگ مبدأ به خردهفرهنگهای همگانی است و ناکارایی به هیچ عنوان بر مبنای در نظر گرفته شده نیست.
فرهنگ عمومی که ویترین اجرایی کلانآرمانهای ماست تنها هنگامی موفق میشود که از شکل دستوری خارج شده و با بهره بردن از سیاستگذاران فرهنگی، باورمند شدن مدیران کلان اجرایی به این جستار و نگاه پیوست فرهنگی به همه کُنشگریهای اجرایی کشور مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
انتهای خبر/
نظر شما